عاشقانه

تا که آهو شدم و دیدم و شیرش کردم
با نگاهی همه ی عمر اسیرش کردم
چشم در چشم پر از راز نگاهم شد و باز
چشمه در چشمه از آن بارقه سیرش کردم
موج در موج گره خورد دلش در موهام
دل به دریا زد و ‌پابندِ مسیرش کردم
تا شد آشفته تر از حال پلنگی در دام
تشنه ی جرعه ی باران ِکویرش کردم
شب که او خورد قسم من دل و دینش هستم
سقف ابریشمی از بوسه حریرش کردم
عشق تفسیر نگاه و غم چشمانش بود
دیدم آن لحظه که گویای ضمیرش کردم
این عجب نیست که آهو بشود طعمه ی شیر
عجب از شیر که تسلیم و اسیرش کردم !
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه

عاشقانه

عاشقانه

عاشقانه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط